فصل آخر

املا بلد نبود که همش لنگ حرف زدن بود ٫می خواست که بگه اما چی رو ؟ به کی؟

میون زمین و آسمون دنباله چی می گشت ؟

صفحه ی چهارم :

نمی توانم جلو لبخند خودم را بگیرم

آیا من هم رویین تن شدم یا فقط لج کرده ام؟!

صدای زمزمه ی حرفاش مثل فحش به گوش می رسید .

یه ندا شاید یه صدا ..

و یه شعر زنانه :

از آفتابم تا به آفتاب دگر راهی نیست

مرا دریاب

مرا با صدای زوزه ی خفاشهای مست

مرا از نگاه هرزه ی سگ های عالم گرد

مرا با شکفه های لاشه های مردم دوردست

مرا دریاب

حواست هیچ هست من نیستم دیگر؟!

و بعد خندید به شعر به زن به من

پایان

 

نظرات 5 + ارسال نظر
به انضمام سکوت پشت پرده شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:04 ب.ظ http://barzakh1

به دستانم لاشه ی طناب دار آویزان است و من همچنان استوار ایستاده ام تا تکرار دوباره ی این همه مردن زیر تنه ام. لاشه ی سردی روی دستانم جا مانده.
ـ قصد تکمیل مردنت را نداری؟
ـ کلاغ ها زیبا ترین پرنده های روی زمین هستند.
ـ تو هم ، نه مرده ات قشنگ نبود؟
ـ من، من ، من، چرا می خندی؟
ـ ...

م.ف یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ق.ظ

مرسی که به من سر میزنی...

پاپیون یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:31 ب.ظ http://papiyoon.blogspot.com

سلام :D

جهرم بوی (علی) دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:05 ق.ظ http://jahromboy.blogsky.com

بابا دمتون گرم دیگه به ما سر نمیزنید کمال نامردیه من که میخوام برم سربازی حد اقل یه سر بزنید ببینید من هستم نیستمو باشه ولی ما که شما رو فراموش نکردیم

به هر حال موفق باشید.

عشق شیرین

کاش عشق را پایان نبود

در نهاد من بغیر از عاشقی یادی نبود

کاش خون عاشقان رنگین نبود

قصه های عشق شیرین کم نبود

کاش وقتی میدهد عاشق به معشوقش پیام

در درونش جز نگار روی او مهری نبود

در میانه ما بهانه عشق شیرینست و بس

کاش داستان عشق فرهاد اینچنین شیرین نبود


[ بدون نام ] دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:57 ق.ظ

ایول توهم!

متوجه ی منظورت نشدم ..
می شه بیشتر توضیح بدید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد