املا بلد نبود که همش لنگ حرف زدن بود ٫می خواست که بگه اما چی رو ؟ به کی؟
میون زمین و آسمون دنباله چی می گشت ؟
صفحه ی چهارم :
نمی توانم جلو لبخند خودم را بگیرم
آیا من هم رویین تن شدم یا فقط لج کرده ام؟!
صدای زمزمه ی حرفاش مثل فحش به گوش می رسید .
یه ندا شاید یه صدا ..
و یه شعر زنانه :
از آفتابم تا به آفتاب دگر راهی نیست
مرا دریاب
مرا با صدای زوزه ی خفاشهای مست
مرا از نگاه هرزه ی سگ های عالم گرد
مرا با شکفه های لاشه های مردم دوردست
مرا دریاب
حواست هیچ هست من نیستم دیگر؟!
و بعد خندید به شعر به زن به من
پایان
به دستانم لاشه ی طناب دار آویزان است و من همچنان استوار ایستاده ام تا تکرار دوباره ی این همه مردن زیر تنه ام. لاشه ی سردی روی دستانم جا مانده.
ـ قصد تکمیل مردنت را نداری؟
ـ کلاغ ها زیبا ترین پرنده های روی زمین هستند.
ـ تو هم ، نه مرده ات قشنگ نبود؟
ـ من، من ، من، چرا می خندی؟
ـ ...
مرسی که به من سر میزنی...
سلام :D
بابا دمتون گرم دیگه به ما سر نمیزنید کمال نامردیه من که میخوام برم سربازی حد اقل یه سر بزنید ببینید من هستم نیستمو باشه ولی ما که شما رو فراموش نکردیم
به هر حال موفق باشید.
عشق شیرین
کاش عشق را پایان نبود
در نهاد من بغیر از عاشقی یادی نبود
کاش خون عاشقان رنگین نبود
قصه های عشق شیرین کم نبود
کاش وقتی میدهد عاشق به معشوقش پیام
در درونش جز نگار روی او مهری نبود
در میانه ما بهانه عشق شیرینست و بس
کاش داستان عشق فرهاد اینچنین شیرین نبود
ایول توهم!
متوجه ی منظورت نشدم ..
می شه بیشتر توضیح بدید!