مرا حجی کن /هجی کن ..ه جیمی /...
حراس/هراس/حراث/هراث/حراص/هراص/
کاش می توانستم /توانسطم/طوانستم/نمی طوانسطم
سایه در گلو از باریکی به التماس/الماس/لمس/مس
رازش را نمی دانم ... رازش را گفت ... رازش شد
در چشم
در
چ
ش
م
سکوت ... سایه ...
دعا
امن یوجیب...
با شهوت/ از نگاه تا دست/
جالب!
قابل فکر / قبل فکر
زیبای خفته
ولی دید مهمه
زیبای خفته ممتد شد در دستان سیاه چال ...چال رستم...تراژدی هشتم ...در دستان خلخال
امروز هم دیروزهای حسرتی است که فردا می خورم/همیشه زن در دستهایم تمام شد/ چقدر محبت که در دلم معطل ماند. و من که من های خودم را ترک کرده ام در... انقدر خودخواه هستم/ که خودکٍشی یا خودکشی کنم.
پس جانب امتداد دار...
سرایت این بیماری...ممتد ....
درست مثل
پارانویا
حججی ات کردم.
زیر قطرات باران٬
در گردش باد٬
دروون توهم دود٬
روی چمنهای خیس خورده٬
شناور روی صدایم.
حجی ات کردم٬ هجی.
دیروز٬ امروز.
حجی ات خواهم کرد٬ هجی.
فردا...
فردا...
فردا...
آیدا راست می گفت یا او
آیدا در آیینه بود ..آیینه در من
مثل ماهی از خود گند بودن تا صدای تیغ در تیزی نوک زبان
از خود بریدن تا سری بی سر
تلفن بازی میکنی..
آخرش هم یک جمله بی معنی رو نتیجه می گیری که بهش می خندیم!
مگه شعر بیان یک مفهوم نیست؟ بیانی که انتخاب می کنی؟
حالا اگه موضوع ارزش گفتن نداشته باشه، هی شیوه گفتنت رو عوض می کنی ....
تلفن بازیه..