صدای اساطیر می دهی غریبه...
با بوی هشیش
فردا همان سگی است که روح می خورد در سر٫سُر می خورد از سر ..
شام که می خورم سنگین روی مغز راه می روم روی پشتبانی خالی از ترس برای تاریک بودن هوا
صدای رحم از خود بکارت -تراژدی روح-
صدا از تمام حس زنانگی تا سوسکهای هرزه بالا می زد.
سکوت کن
من امشب بیدار می مانم-
برای تنبیه صدای خوابم.
شنیدی؟
صدای اساطیر می آید غریبه...
با بوی هشیش
آب را گل نکید شاید این آب روان.............
آره
جالب بود :D
دارم فکر می کنم که اگر این نوشته ورژن دوم داشته باشه و بعدا به بازار بیاد چه فرقی داره!
ژن من در تو متورم از سنگینی که بهم لم داده ...ور می زند در ژن ...خاکستر ژاندارک
سلام همسایه .
حالت خوبه ؟ احتمالا زیادی خوبه . کجاهایی اخوی . نیستی ..
شام را با من سر بکش
من اما هنوز توی سیاهی موهایت موج دنبال کسی دیگری می گردم.
اشتباهت همین کشتن بود دایره ...
منو همینجوری قبول کن که هستم ...
من هستم؟
من رو بخواه
نه منی که در تو متولد شد
چرت گفتم (حالم خوبه )
راست گفتی خوب جاییه!!!! عجب
سلام. یه اتنقاد از شما دارم . دوست خوبم می دونی در آخر هر متن که می نویسیم نوشته شده (( نظرات)) . خوب؟ درسته؟
شما دوست خوب هم باید بیایی و نظر خود را بنویسی .نه اینکه بیایی بگی به من هم سر بزن . بای