خسته نمی شوی ؟ از این همه نیرنگ که می زنی زنگ می زنی ،
زرد می شوی از این همه رنگ که می زنی ،
روزها زنگ می زنی شبها ننگ،
از فردا سنگ می خورم لنگ می زنم از بس نیرنگ می خورم ،
اما دم نمی زنم .
تقابل ماهیت هاى از هم پاشیده و صورت هاى در هم! نه از روى اخم !
دیواریه مواج از پوست هایى مرده از پس عمرى تقلا به تاراج رفت !
بیمارهاى بى مار
بیمارستانِ بیمستانِ بیان(حذف به غرینه لفظی با غینى متفاوت)
درست دستم مشابه مغزم درهم!
باریکه مویى یا آشفته هوایى
لیوانت مال خودت ، در تاریکى آب را نمى بینم که بخواهم!
فکر می کردم خدای من مرده باشد