پشت یه دیواره بلند یک سری شمع روشن بود که برای مردم اونجا
انگیزه ای برای زیستن بود.............
شمع ها عمر نوح داشتن و مردم عمر شمع !
یه سری دنیا با یه سری حرف تو هم پیچ خورده بودن و ما هنوز بین
دو راهی آره یا نه سراغ یکی می گشتیم که بهش ساعت رو یاد آوری کنیم
و خیلی ساده به همه چیز باخته بودیم...............
درست مثل مستای قمار باز که یادشون نمی آد حتی چی رو باختن! |