ساعت شمار

 رفتم تماشای آتش بازی باران آمد باروت ها نم برداشت*

 


من امروز برای آوازی سر دادن هاست که بیدار روبروی آیینه تمام قد علم کردم!

و دنبال رویاهای کودکی که بعد از این همه سال خواب - رفته اند- می گردم

و روی تخت تنها جای گرمی باقی مانده که بوی نا گرفته است!

- تغییر یکنواختی هم تغییر است

- به چه شرطی؟

دریا خاکستری بود از این همه سیگاری که می کشند رویش ...د.ود

هه ...دود هم از دیوار بالا می رفت و حتی از من هم سبکتر بود.

دیوار زندگانی انسان دری نداشت که چاله باران شد!

     (قدیسه های باکره ی بند زده)  

خواب جواب سوالم بود.

رنگ خاطره بود.... سیاه نه! قرمز نه! سفید نه! اما نارنجی

رنگ موهای جدیدم!

 

  پوست پوست از انداختن!