رها یی

 

دل به چه می دهی حیوان؟

دل به که می دهی؟!
مه می ریزد توی تمام وجودم ..نسوج می کند به قهقرای بالفعلی که به انتهای تبسمم می چسبید و من جیک نمی زدم جانور.

رهایی به تنهایی ٫ قدرت مرد بودنم را از دست می دهم ٫ از بس گم می شوم نمی دانم

کجا رها شدم .

می جوم وجودم را تا از تفاله اش چیزی مثل انسان بیرون بیاید٫

دینداری از سر فضولی که کو آن همه انسانیت که دمش رامی زدند!!

کوری که مرا می کشید مُرد!؟

داریه دنبک کنید من فردا عروسی می کنم با سنگ ٫داریه دنبک کنید دیوار ها پسرتان داماد می شود ٫

من ...خون