-
سر فصل
شنبه 30 تیرماه سال 1386 02:13
سوسکی آویزان وارانه می نمود از خود مختاری زیاد درد ناکی که می کشید. بی ربط می نوازم این بار ناز ! سایه می شورم از پس سیاهی که سپید سپید حالا .. نه اما این بار هم ! بوی نرم تنبه ماوراء آنچه باور داشتم ...سوخت. ~ دیواری کوتاه آجر شکسته گه گاه تو خالی و پیدا ٫خاطرات مهمل کودکی ای سرد اما بی دقدقه تاریک و چرک از درخت بالا...
-
سین با کلاه
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 20:23
از فردا سگ بازی قدغن. اسارت خون از دیالیز لوله تا سوند ادراری سرد سیاست حرفهای غلیظ من بی گدار هم بهم می زنم! نالیدن ها. تکرار اشتباه وجودم از من تا منیت. سرشار از سین ها و کاف ها و نون ها و....... تا شب اما فکر می کنم که فکر می کنم . از فردا تو بازی قدغن!
-
پ.و . (ییدن)
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 03:15
ترس از بازی خوردن؟ من حتی بازی هم خواهم خورد٫ حتی می شکنم ٫فقط به شرط هم بازی شدن با تو.. تو؟!! از لب پریدن های لیوان تا سکوت که مغز استخوانم را می سایید چیزی بگو... می دانم نیستی عاشق ... برایم بازی کن حتی ... زود می میرم آرزو های نداشته ام را می خواهم ... باز بازی نه.................. بازی نه آی یکی.. دوستم بدار...
-
هیس
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 02:55
تجرد سنگ از اعتیادی طولانی و حالا با ضعف عمومی تنها دور از آن همه مریدی که دست و پا کردی!؟ کاش سخت می فهمیدم یا نه! .......................................................................................................................................
-
اساس
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 17:57
از دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست* می خراشم تکه های باقی مانده ی روحم را .. از خود بیرون آمدم سال هاست برای بازی . اما امروز دوام می خواهم وام می خواهم . از خود فراموشی خسته راه می روم ٫می خزم. سایه هم برایم روشن است امشب می خواهم از عشق بخوابم نه از درد .. می خواهم برگردم به خود بودن که حالا سابقم را دلتنگم نه از سر...
-
پرده آخر
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1385 20:06
سودای بی حجابی خیال و التماس.. بازیگری٫ بد ترین نمایش هاست وقتی بازی می کنی از بس بد! از خیس تو تا پارهایی از وجودم می سوخت ...سقف می بارید روی چشمانم که پینه هایش هنوز خشک نشده بود. بوی نم تمام و جودش را می آزرد! از سیری که حالا با من هم بازی شده؟ - بچه می پاشم روی سرت از بی پدری ٫خیس خیس٫ خشک می شود رخت از باد...
-
ساعت شمار
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 02:43
رفتم تماشای آتش بازی باران آمد باروت ها نم برداشت* من امروز برای آوازی سر دادن هاست که بیدار روبروی آیینه تمام قد علم کردم! و دنبال رویاهای کودکی که بعد از این همه سال خواب - رفته اند- می گردم و روی تخت تنها جای گرمی باقی مانده که بوی نا گرفته است! - تغییر یکنواختی هم تغییر است - به چه شرطی؟ دریا خاکستری بود از این...
-
دینار
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 01:03
دیگر توانی نمانده امروز همه ترقی می کنند٫ قی می کنند خودشان را در دستان سگی که چشم درد دارد . آنهایی که کاغذ باطله می خوردند حالا مهم شدند٬ کاغذ های مهر دار می خوردند ..نمی خورند می بلعند. بدنشان به خارش می افتد جفتک می زنند..٬ های های می گریند. و فردابار آسمان همان رنگ است ...آسمان بالای سرشان هم با من یکیست٬ بار...
-
دانگ
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 17:15
دنیای بی رمقی اضطراب. دیوار های بسته دور تا دورم و فریاد آیینه که فراموش کار بود. نارنجی بر سرم می کوبید سیاره ی جنون . صدای تکرار تکرار تکرار تک-رار من صعود خواهم کرد به جهنم درونم ..شعر می گویم فقط به شرطی که نباشی ! شرط می بندم که نمی مانی تا شعر بگویم اما نمی دانستی می گویم بی سر ... سَر می خورم بی فلس . جنون از...
-
رقص سپید
جمعه 2 تیرماه سال 1385 20:24
روبروی آیینه ای تمام زرد پشت رود خانه ی نگاهت غلت می خوردم. آیینه قهر از تمام شکایت هایت پیش من لام تا کام چیزی نمی گفت. من با دیوار درست حس جناسی تام از نبودنت. تکرار دوار خط خمیده ی بسته دور انگشتانم. چیزی دور از خودم . جدا از جسمم چسبیده به وجودم… دایره ای دوار …مرکز اتکا ی من. تلالو نوری که تاریکی می بلعد ثانیه می...
-
...
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 21:44
۱.آنگاه که از آستانه ی دروازه ای گذشتیم٫ که عشق بد را از روحها می زداید٫ عشقی که مسیرپرپیچ و خم را راست جلوه می داد٫ ۴.بسته شدن دروازه را ٫از صدایش شنیدم. چنانچه نگاهم سویش چرخانده بودم٫ چه عذر موجهی برای خطایم داشتم...؟ (کمدی الهی/برزخ/سرود دهم)
-
سیم پیچ
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 01:46
ان مع العسرآ یسرا. ---------------------------- فرکانس در دوران :عمودی- آقای x و دقیقآ ۴ گاف-آف کروشه باز که کسی داد زد اون همیشه باز؟!! *رابه رب..ا...نی آنی . جناس-اره- تجانس سگ
-
برای سگها آدم باش.
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 01:00
سکانس دوم برداشت اول..سکانس دوم برداشت دوم... :با این حال حذف خواهد شد. نجوا درون گوش چپش که کر تر بود٫ که باز زالو تعریف می شد از- لال بازی می کرد.٫لال...بازی می کرد٫لال٫بازی می کرد؟! - -نفوذی- *دیوار زندگانی انسان دری نداشت.(عین المفر؟) ۱ مشیری* میخواست بگوید:«از دردهای کوچک است که آدم مینالد. وقتی ضربه...
-
وقت کردی جای من هم سلام کن....
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 03:52
جای سوزنی درست بالای جداره ی دیوار که از آسمان٫ نا مرئی کشیده می شد به ساق پایم. شماس هم مذهب می دانست؟... زیر لبخند! میعان روح در جسم جامد. *انسان ها همونطور که در پی حقیقت هستند دو متر جلو می روند و یک متر عقب. آنتوان چخوف* من از خود لائفسکی بودن .اصلاح نژادی.
-
ک
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 02:07
چارچوب بسترم دیوانه وار به هم کوفته می شد که هی دارند می روبند خاکت ...خاکسترت را صدای ناله های گرفته و خفه... ازدحام ترس از تاریکی .... از ته قلبم تا چشمانم تیر می کشید که غریبه فردا سیاه بخت می شوی
-
شام
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 00:14
صدای اساطیر می دهی غریبه... با بوی هشیش فردا همان سگی است که روح می خورد در سر٫سُر می خورد از سر .. شام که می خورم سنگین روی مغز راه می روم روی پشتبانی خالی از ترس برای تاریک بودن هوا صدای رحم از خود بکارت -تراژدی روح- صدا از تمام حس زنانگی تا سوسکهای هرزه بالا می زد. سکوت کن من امشب بیدار می مانم- برای تنبیه صدای...
-
ج ی م
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 02:57
مرا حجی کن /هجی کن ..ه جیمی /... حراس/هراس/حراث/هراث/حراص/هراص/ کاش می توانستم /توانسطم/طوانستم/نمی طوانسطم سایه در گلو از باریکی به التماس/الماس/لمس/مس رازش را نمی دانم ... رازش را گفت ... رازش شد در چشم در چ ش م سکوت ... سایه ... دعا امن یوجیب... با شهوت/ از نگاه تا دست/
-
حجاب
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 23:21
می گویند :((مشتاقی است مایه ی مهجوری)). این صحیح است٫ اما عکس آن هم صحیح است که:((مهجوری است مایه ی مشتاقی)). مسئله ی حجاب/علامه شهید حاج شیخ مرتضی مطهری
-
مرکز
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 21:15
از خماری خمیازه می کشید در خماری از و به نگاه من فرا می داد دستان مرده به بالای سر برده. من وسط هیچ٫ پوچ می شدم و دوباره باز. میان من وآیینه حس حسادت بود که به/ غوطه ور مثل آب درون قلیان متورم از نفس و سر از کوچکی که باد می کرد و هی شتابان/اثیری من دایره بودم دایره از دایره به سر دایره و در نگاه اول دوار مثل دوایره...
-
خط
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 04:57
صدای بوق می دهم یاد کمانچه بخیر...سر ظهر دعا کردم .کی سر ظهر دعا می کند آخر!؟ از خستگی شل می شود .نصف فرش آبی بود فرش عنابی حتما با ع سیگار...ته مانده ی سیگار....خاکستر سیگار.. فیلتر جاسوس ها سر خیابان صوت می زنند و من اینجا منتظر نامه سیاه مثل قیره تازه که نفهمیده روش راه بری و بعد داغ بشی بچسبی به جاده من هم جزئی از...
-
ب.ر.ف.
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 01:11
چرا همیشه ویتامین آ بوی گند میده؟ دستام از خشکی ترکها می سوخت که بوی کاغذ باطله گرفته بود.بوی مواد شیمیایی٫بوی بیمارستان های خالی از حیاط پر از کلاغ. صدای نفس نفس های اتاق اکسیژن که دی اکسید کربن بود و شادی هایی از سر نداری که هی من درد دارم ...چه خوب. وبعد یک انفجار و بوی گوگرد داغ که عین بوی ماهی شب سال تحویل گند...
-
تا جایی که بتوانم ناله می زنم
جمعه 23 دیماه سال 1384 04:09
کمی جابجا شدسینه اش را صاف کرد از درد خس خس می کرد نفسش سنگین شده بود بوی سیگاری که در دستش بود چشمانش را می سوزاند و آخرین پک ها را می کشید چشم بسته .در فکر داستانش محو شده بود داستان سیاهی که همیشه دلش پر از غم بود .هزار بار خوانده بود و حالا تکرار می کرد صدای نفس های خیس و نمناک شرق را که آهنگین بر سرش آوار می شدند...
-
صدای سنگ
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 02:25
مُرد که دیگه همه چیز رو فراموش کند در گرداب و سیاهی غو طه ور شده بود و راهی برای خروج نداشت . گرداب سراب آب آب آب که هی.. چرا از خواب بیدار نمی شوی..... و صدایی گفت:من صدای ساعت می دهم٫من تنفس ماهی ها در خشکی هستم٫ من طعم خوک می دهم٫من هفتم ٫ من هشتم ٫من گنگم٫من اینجام و من نیستم ...... صدای جیرینگ جیرینگ زنجیر...
-
فصل آخر
شنبه 10 دیماه سال 1384 01:26
املا بلد نبود که همش لنگ حرف زدن بود ٫می خواست که بگه اما چی رو ؟ به کی؟ میون زمین و آسمون دنباله چی می گشت ؟ صفحه ی چهارم : نمی توانم جلو لبخند خودم را بگیرم آیا من هم رویین تن شدم یا فقط لج کرده ام؟! صدای زمزمه ی حرفاش مثل فحش به گوش می رسید . یه ندا شاید یه صدا .. و یه شعر زنانه : از آفتابم تا به آفتاب دگر راهی...
-
رکاب
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 12:48
نمی دونم چطوری تمام حجم سرشو تو دستاش جا میداد که هیچی دیده نمی شد! همیشه این کار و می کرد وقتی ناراحت بود وقتی نگران بود پشت یه میز شطرنج صامت نشسته بود و به خونه های دو رنگ جدول نگاه می کرد ..خونه ی سفید ..خونه ی سیاه ..خونه ی سفید ..خونه ی سیاه و بعد آروم زمزمه کرد :مربع سیاه..مربع سفید..مربع سیاه.. مربع سفید......
-
سالسا
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 01:49
تند بود صدای بغض توی گلوش قیرت قیرت می کرد ..خشکش زده بود داد می زد شن دریا٫ ستاره ها٫ شن ساحل٫ ستاره ها ٫شن........ بوی لاشه گرفته بود برای همین فکر می کردن مرده و بعدش.. قیرت قیرت............... چرا برای آخرین بار کتابی که دوست داشتم خوندم؟! یه چیزی بین من و اسب و حالا فقط قیرت قیرت.
-
چاه
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 02:52
سبد سبد شیطان به من تعارف می کنند سبد سبد عشق سبد سبد بوسه و یک اوهام
-
سراب
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 00:46
مضراب پایین و بم..... شایدم یه صدای بلند ....... یادم نمی آد که چقدر دویدم تا بهت برسم ولی همونجا ..دو قدم شایدسه قدم.... و حالا محکوم به دوری یه نوشته ی پوچ ..یا یه حدس محال
-
هوای برفی
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 00:19
یه صدایی مثل بوق تو کلم پیچیده با امروز می شه شیش ماه ٫یه صدای بوق که قطع و وصل می شه مثل.......مثل صدای تلفن. انگار تو مغزم یه تلفن داره زنگ می زنه.......رینگ رینگ.........الو.............سلام..............ببخشید میشه بگید من کیم؟! منظوری از کارام ندارم فقط نمی دونم چرا انقدر بی حوصله شدم سر در گم مثل کبکی که سرشو...
-
چک نویس
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 19:51
پشت یه دیواره بلند یک سری شمع روشن بود که برای مردم اونجا انگیزه ای برای زیستن بود............. شمع ها عمر نوح داشتن و مردم عمر شمع ! یه سری دنیا با یه سری حرف تو هم پیچ خورده بودن و ما هنوز بین دو راهی آره یا نه سراغ یکی می گشتیم که بهش ساعت رو یاد آوری کنیم و خیلی ساده به همه چیز باخته بودیم............... درست مثل...