سوسکی آویزان وارانه می نمود از خود مختاری زیاد درد ناکی که می کشید.
بی ربط می نوازم این بار ناز !
سایه می شورم از پس سیاهی که سپید سپید حالا .. نه اما این بار هم !
بوی نرم تنبه ماوراء آنچه باور داشتم ...سوخت.
~
دیواری کوتاه آجر شکسته گه گاه تو خالی و پیدا ٫خاطرات مهمل کودکی ای سرد اما بی دقدقه تاریک و چرک از درخت بالا رفتن های پر شته ..
چادر مشکی آن زمان هم فقط در باد قشنگ بود و بس.... حیف این همه ناشکری از این همه درایتی که نداشتیم!
انقراض هدهد باد صبا و طوفانی سهم......
~
اقرار می کنم کم آوردم از ساده زیستی٫ در خود جا ماندم از بس مهم بود پوییدنم....٫
ساعت هم جلو می زند از تیک تیک حتی! من هنوز اما چشم براهم...
بوی ترس میدی دوست عزیز
همه عمر بر ندارم
سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم
که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی
که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و
تو همچنان که هستی
تو اگر پرنده باشی
چشمای من آسمونه
راز پر کشیدنت رو
کسی جز من نمیدونه
هستمش
هستم
سلام اگه با تبادل لینک موافقی برام نظر بزار...
والا از این مطلبت فقط جمله اخرش رو فهمیدم!
قدم رنجه فرمایی تان را سپاس
انتظار هم قشنگه، آدم به شوق دیدنش زنده اس!
baba safahhatoono ba naweshtehtoono jouraze benvisn ke cheshmaze kouro kohnehm betounan bekhounno........oa ge motalaeto kami bishtar koni koubminvisi dar penahe ahouramayda .....
سلام
مرسی که به کلبه کوچک من سر زدی ..
مراقب اسمم هستم ...
به آرزوهای قشنگت برسی...
رویا
مرسی
سلام قشنگ مینویسی
لینک شدید بی اجازه
اینجا جای شکلک ها خیلی خالیه نه؟
وای چه نوستالژی هایی!
مرسی کشکول عزیز بابت لینک
نوشته هات خیلی تامل بر انگیزن موفق باشی
سوسک؟ چه ربطی داشت؟!
daghighan motevajeh nashodam?¬
دیواری کوتاه تر از دیوار ما نبود؟