ک

چارچوب بسترم دیوانه وار به هم کوفته می شد

که هی دارند می روبند خاکت ...خاکسترت را

صدای ناله های گرفته و خفه...

 ازدحام ترس از تاریکی ....

 از ته قلبم تا چشمانم تیر می کشید که غریبه فردا سیاه بخت می شوی

شام

صدای اساطیر می دهی غریبه...

       با بوی هشیش

فردا همان سگی است که روح می خورد در سر٫سُر می خورد از سر ..

شام که می خورم سنگین روی مغز راه می روم روی پشتبانی خالی از ترس برای تاریک بودن هوا

صدای رحم از خود بکارت -تراژدی روح-

صدا از تمام حس زنانگی تا سوسکهای هرزه بالا می زد.

سکوت کن

من امشب بیدار می مانم-

برای تنبیه صدای خوابم.

 

    شنیدی؟

صدای اساطیر می آید غریبه...

    با بوی هشیش

ج ی م

مرا حجی کن /هجی کن ..ه جیمی /...

حراس/هراس/حراث/هراث/حراص/هراص/

کاش می توانستم /توانسطم/طوانستم/نمی طوانسطم

سایه در گلو از باریکی به التماس/الماس/لمس/مس

رازش را نمی دانم ... رازش را گفت ... رازش شد

در چشم

در

 چ

ش

م

سکوت ... سایه ...

دعا

امن یوجیب...

با شهوت/ از نگاه تا دست/

 

 

حجاب

 

می گویند :((مشتاقی است مایه ی مهجوری)). این صحیح است٫ اما عکس آن هم صحیح است که:((مهجوری است مایه ی مشتاقی)).

مسئله ی حجاب/علامه شهید حاج شیخ مرتضی مطهری