سی-لی

 

سیاه چالی رویایی 

سیاهی ٫ تنهایی ٫ نمور 

سیاه چالی بی هیچ پنجره یا روزنه ای  

 با شمع های که فقط  ۵ ساعت روشنی می دهند

نه خوابی ٫ نه از سر بی خوابی 

 از برای روشنایی. 

جای زیبایست. 

نه زمانی ٫ نه مکانی   

رویایست . 

آرزویی که درمان می خواهد. 

سنگساری ابدی٫٫٫٫

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:12 ب.ظ

چرا اینقدر احساس تنهایی میکنی ؟؟؟؟؟

کشکول پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ب.ظ

کی؟ من؟

سوسو پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ

خلسه، نه به این تاری

[ بدون نام ] شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:05 ب.ظ

نمی دونستم که هنوز قلم میزنی...
بزن ؛ بر این بینوا هم بزن...

دینا دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ب.ظ

دستی روی تمام سری کشیدی که دیگر نای ناله نداشت!
خیلی عالی می نویسی آقای م

م.ج چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:35 ق.ظ http://mehdyblog.blogfa.com/

انسان خودت به یاری خودت برخیز! ( بتهوون )
در جستجوی نور باش نور را می یابی . موفق باشی.

خلوت دل یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ب.ظ http://khalvated.blogsky.com

می درخشد شب تاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته ی چند

خواب در چشم ترم می شکند

نگران با من استاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را

بلکه خبر

در جگر لکن خاری

از ره این سفرم می شکند

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

دست ها می سایم

تا دری بکشایم

برعبث می پایم

در و دیوار به هم ریخته شان

بر سرم می شکند.

می تراود مهتاب

می درخشد شب تاب

مانده پای آبله از راه دراز

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در می گوید با خود:

غم این خفته ی چند

خواب در چشم ترم می شکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد