مرکز

از خماری خمیازه می کشید در خماری از

و به نگاه من فرا می داد دستان مرده به بالای سر برده.

من وسط هیچ٫ پوچ می شدم و دوباره باز.

میان من وآیینه حس حسادت بود که به/

غوطه ور مثل آب درون قلیان متورم از نفس و سر از کوچکی که باد می کرد و هی

شتابان/اثیری

من دایره بودم

دایره از دایره

به سر دایره

و در نگاه اول دوار مثل دوایره

دو/ایره

یره

سر نخ

سر خط

سر صف

و بعد ته دایره

مثل دایره از خود مربع بودن.......

خط

صدای بوق می دهم یاد کمانچه بخیر...سر ظهر دعا کردم .کی سر ظهر دعا می کند آخر!؟
از خستگی شل می شود .نصف فرش آبی بود

فرش عنابی حتما با ع

سیگار...ته مانده ی سیگار....خاکستر سیگار..

فیلتر

جاسوس ها سر خیابان صوت می زنند و من اینجا منتظر نامه

سیاه مثل قیره تازه که نفهمیده روش راه بری و بعد داغ بشی بچسبی به جاده

من هم جزئی از جاده بودم

با خط های ممتد

م.م.ت.د

م م ت د

خط

باز من ٫دایره بودم

و یک دور دوره خودم چرخیدم!

 

 

ب.ر.ف.

چرا همیشه ویتامین آ بوی گند میده؟

دستام از خشکی ترکها می سوخت که بوی کاغذ باطله گرفته بود.بوی مواد شیمیایی٫بوی بیمارستان های خالی از حیاط پر از کلاغ.

صدای نفس نفس های اتاق اکسیژن که دی اکسید کربن بود و شادی هایی از سر نداری که هی من درد دارم ...چه خوب. وبعد یک انفجار و بوی گوگرد داغ که عین بوی ماهی شب سال تحویل گند بود.

 بوی عود می آد من حساسیت دارم.

 چرا سرگیجه ؟! چرا نفس؟! خسته نشدی از این همه تنفس بی وقفه آروم باش یه ذره استراحت کن .

تو هوای ابری که گنجشک ها میو میو می کنند و گربه های خیس در وان حمام استفراغ..من همان وسط خوابم برده بود از رخوت ابر . صدای نفس هایم بود که مرا از خواب بیدار کرد که شاید برف بیاد و تا صبح کنار پنجره ی یخ زده منتظر برف نشستم . برف میآمد که فهمیدم اصلا از برف خوشم نمی آید ..زدم زیر گریه ٫به پوچی رسیدم که چرا یک عمر وقت را برای دیدن برف حرام کرده بودم .

                         خواستم انصراف بدم دیدم دو ترم بیشتر نمونده ولی از خودم صد ترم بود انگار که شاید انصراف داده بودم .

وسط بیابون که پرسه می زدم اونجا هم برف میآمد چقدر دلم می خواست برف بازی کنم!  ولی خیلی بالا بودم دستم به ابرها نمی رسید که بچلونمشان و از جوهرشان برف بگیرم شایدبشه با جوهر ابر هم نوشت  ٫ مرکب برف!