طلا




از تمام کسانی که به اسم من میخندند ، چه از سر شوخی و مسخرگی و چه لبخندهایی از سر لذت و شگرف ، بدم میاید 
از اینکه اینجام و برای عمه جانی که ندارم تا شاید پسر عمه دستی می شکاند  از من و دختر عمه .....و دختر عمه.... مینویسم دارد حالم از خودم به هم میخورد , چون حتی خودم هم نیش خندی بر اسمم میزنم ،
انگار امروزه لذت بعضی چیزها از آن شاهزادهای بی شنل و شوالیه های بی زره شده است 
که با دیدن آن ها  میتوانم هزاران ساعت به اسمه خودم بخندم ، 
شنل برای چه بخواهند وقتی بی شنل حال میدهد