ناگهان از سوراخ هواخور رف چشمم به بیرون افتاد-دیدم در صحرای پشت اطاقم پیرمردی قوز کرده زیر درخت سروی نشسته بود و یک دختر جوان نه-یک فرشته ی آسمانی جلوی او ایستاده خم شده بود و با دست راست گل نیلوفر کبودی به او تعارف می کرد در حالی که پیر مرد ناخن انگشت سبابه ی دست چپش را می جوید

دختر درست در مقابل من واقع شده بود ولی به نظر می آمد که هیچ متوجه اطراف خودش نمی شد.

نگاه می کرد بی آنکه نگاه کرده باشد لبخنده مدهوشانه و بی اراده ای کنار لبش خشک شده بود مثل اینکه به فکر شخصه غایبی بوده باشد از آنجا بود که چشمهای مهیب افسونگر چشمهایی که مثل این بود که به انسان

سرزنش تلخی می زند چشم های مضطرب متعجب تهدید کننده و وعده دهنده

او را دیدم و پرتو زندگی من روی این گوی های براق پر معنی ممزوج و در در ته آن جذب شد این ایینه ی

جذاب همه ی هستی مرا تا آنجاییکه فکر بشر عاجز است به خودش می کشید

چشم های مورب ترکمنی که یک فروغ ماوراء طبیعی و مست کننده داشت در عین حال می ترسانید وجذب میکرد مثل ایینکه با چشم هایش مناظر ترسناک و ماوراء طبیعی دیده بود که هر کسی نمی توانست ببیند ..............

 

 

 

 

بوف کور

قدیس

 

-به قدری انتظار کشیدم که فکر می کنم دیگر چیزی به پایان نمانده...

اکنون تردیدی نداشتم که قدیس خود اوست و هیچ توجهی نداشتم  که پیکر پاک فرزندش را نیز به همراه دارد.

او کسی بود که بیست و دو سال برای رسیدن به حق مشروعش بی وقفه مبارزه کرده بود

 

 

 

 

 

گابریل گارسیا ماکز/قدیس

آزادی

وقتی روی یک لبه ی  تیز و باریک واستادی و به پایین نگاه میکنی ..

همیشه باید حواست باشه تا خوابت نبره!

زیاد سخت نیست فقط کافیه فکرت رو به یه چیزی متمرکز کنی

اونوقته که می تونی با تمام وجود فریاد بزنی که

من جام خوبه........!

خنده !

 

هیچ وقت نفهمیدم که چطور این جوری می خنده

ولی فکر می کنم دلیلش گریه کردنای زیادشه!

فقط کسایی که زیاد گریه می کنن

می تونن قدر قشنگی های زندگی رو بدونن و خوب بخندن

گریه کردن آسونه و خندیدن سخت........!

 

 

اورینا فالاچی(نامه به کودکی که هرگز زاده نشد)

 

اسم

به نظر من اسم هر آدما نشون دهنده ی نیمی از شخصیت اوناست

آدم های بزرگ با اسم های بزرگ آدم های کوچک با اسم های کوچک...

 

-وقتی میونه سیاهی و تاریکی یکی رو می شه انتخاب کرد چرا انتخاب من سیاهی نباشه وقتی از تاریکی میترسم-

ایستادن بیرون از پناهگاه تو

بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می کنم

در حالی که در اطرافم در هر سمت بمب می ریزند

در درون پناهگاهت خیلی گرم و امن وخوشحال به نظر میرسی

هیچ وقت بهت گفته بودم که برام اهمیت دارن؟

آیا تا بحال گفته بودم که فوق العاده ای؟

و این جدایی چقدر من رو اذیت می کنه

عزیزم من بیرون پناهگاهت ایستادم

اما امیدوارم درون قلبت باشم

 

 

 

 

عاشقانه ی شل سیلور استاین

    ترجمه :kashkolans

و نه هیچ

نه زورقی و نه سیلی نه سایه ئ ابری

تهی ست آینه مرداب انزوای مرا

خوش آنکه سر رسدم روز و سردمهر سپهر

شبی دو گرم به شیون کند سرای مرا

 

 

 

مهدی اخوان ثالث

شاید ستاره شاید ماه

گاهی اوقات که ستاره ها تو آسمون زیاد می شن آسمون سنگین می شه
ومی آد پایین
اونوقت آدما می خندن چون فکر می کنن
آسمون بهشون نزدیک شده بعضی ها فکر می کنن آسمون دلش براشون تنگ شده
!بعضی ها هم فکر می کنن آسمون مهربون شده بغلشون کرده
!.......... ولی

یه سردرد کوچولو

تو یه جوری رخنه کردی تو وجود سردم 

حالا دیگه من گرم

                       گرم

                             گرمم..............!